خاطرات زايمان طبيعي من - قسمت ٣
يك ساعتي به همين منوال گذشت. ماما چند بار اومد سرمم رو چك كرد، فشارم و گرفت، و دو بار هم معاينه كرد كه بدترين قسمتاش بود!!!! البته يك نكته رو هم بگم كه شيفت مامايي كه صبح من و پذيرش كرد ساعت ٧ تموم شد و ماماي ديگه اي اومد كه خدا رو شكر از خودش بهتر بود!جوون بود و چهره زيبا و مهربوني داشت، از اين بابت شانسم خوب بود ماماهاي خوبي اومدن سراغم! خانم ديگه اي كه حدودا نيم ساعت بعد از من اومده بود واسه زايمان آوردنش رو تخت كناريم ، درد زايمان نداشت، ولي هفته چهل رو رد كرده بود. اومده بود واسه القاى زايمان، خيلي ترسو و جيغ جيغو هم بود، و متاسفانه ماماي بد اخلاقى هم گيرش افتاده بود. هزار بار خدا رو شكر كردم كه ماماى من خوب از آب در اومد!!! :)) حدودا...
نویسنده :
مامانی و بابایی
12:49